• روزی دو نفر خدمت امام مجتبی علیهالسلام رسیدند که حضرت به یکی از آن دو فرمود: دیروز دربارهی فلان موضوع چنین مطالبی را گفتی؟ او با تعجب به همراهش گفت: […]
  • گویند امام به غلامی برخورد که نان میخورد و مرتبا لقمههائی به نزد سگی میانداخت. امام از او پرسید چرا چنین میکنی؟ گفت شرم دارم که من بخورم و سگ […]
  • معاویه دست بردار نبود، مکرر در مکرر درخواست صلح داشت، و این چیزی بود که در سر زبانها افتاده بود و مردم میشنیدند که معاویه خواستار صلح است ولی امام […]